ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

خسته ی امتحانا نباشم .. :دی

دو هفته از فرجه و امتخانم گذشتم .. ۴ تا امتحان دادم که .. ولی خیلی خسته شدم .. کاش جواب زحماتم و درس خوندنم اینجوری نمیشد .. انقدر خسته شدم که حد نداره .. ولی ی روز میتونم استراحت کنم و بعدشم که ی چهار واحدی دارم و .. اینا اصلا تمرکز ندارم .. اونقدر خسته م که نمیتونم حتی اینجا بشینم .. دوست داشتم ببینم دوستی هام در چه حالین .. دنیاشون در نبود ِ من چه رنگیه .. ولی خب .. ببخشیدم ..  

 

برای خودم ~> روزا باید بیان و برن .. و من باید بگذارم زمان بگذره تا شاید روزای خوب خودشونو بهم نشون بدن .. لبخند بزنم .. و !! چند شب پیش برای اولین بار دلم خواست کسی رو می داشتم (ی اقائی) شخصش معلم نی اما .. یکی می بود .. نمیدونم چرا !! ولی خب خوشحالم که هیچ کس نیست ! 

 

* گندمی تولدش بود و تمام تلاش کردم تولد بگیرم براش .. دیدم تنهائی نمیتونم و کلا با همیم نمیشه .. از طنین کمک گرفتم .. یعنی طنین خودش سوال کرد و منم مطرح کردم .. جشن کوچولو کیک کوچولو .. خوش گذشت با اینکه امتحان اونروزم رو بسیار گند زدم و منتظرم ۱۰ بهم بده !!!! ولی ی برف بازی مشتی هم کردیم و حال داد !!  

پس بینی ُ پیش بینی ..

دوشنبه -: با خواهری رفتیم دندون پزشکی ُ بعدشم خونه ی عمو جون .. کلی با نسیم ُ امیـــن شیطنت کردیم ُ خندیدیم  

 

سه شنبه -: شروع نشده فهمیدم پولامون گم کردم .. یا دزدیدن ازم ..  دیدم جیبمو بتکونم ۷۰۰۰ تومن میریزه بیرون .. !!  

 

چهارشنبه -: علاف ترین چهارشنبه ی عمرم بود .. ولی هر کی رو میدیدی !! دنبال ِ جزوه بود ُ ی کیسه برگه دنبالش بود  ولی اخرش استاد بی تربیتمون برامون جبرانی اونم شنبه گذاشته که اصن تحمل این فاجعه رو نداشتم  

 

پنج شنبه -: امروزم مثه همه ی روزای دیگه بیکاری طی میکنم و اومدم اینجا و بعدشم کلاس .. خدا امشب و زودی تمام کنه !! 

 

چون احتمال داره چند روزی نباشم .. پس فردارو هم میگم .. فردا دوباره خونه عموم هستیم ُ قرار ِ اونجا بگذره .. شنبه شم که لابد دانشگاهیم و جبرانی داریم .. کلا هفته ی دیگه خیلی سخت باید بگذره و ما درس بخونیم که شک دارم بخونیم بعدشم که ۱۹ م اولین امتحان ِ کذائی ِ ماس و الی ۳۰ م که دیگه معلومه عمق ِ فاجعه تا چقدر ِ !!  

 

اگه چند روزی نبودم ولی اینو بدونید که با گوشیم اینجارو به روز میکنم .. و از احوالاتم به ثبت می رسونم ..  

 

پیوست -: دلــــم روز هاست بی قرار ِ تو و باران ِ بهشتیمان ست ُ بارانـــی نبارید تا خاطره ای تازه کنیم !  

سرشار از انرژی

گفتم توی این مدت که هی دمغ نوشتم .. الان که شادم ی پست بذارم .. خیلی انرژی دارم نصف ِ شبی ، نمیدونم جریان چیه اما خدا رو شکر یهو انرژی تازه از سوی پروردگار سند شد به سمت ِ ما  بهله بهله .. یهوئی ذهنم خالی شد و انرژی در وجودم سرشار .. و الان شیطنت از چشام داره میریزه .. فقط کاش تا اخر ِ هفته همینجوری پر از انرژی باشم .. آمین !!  

نوشی دگرگون میشود .. یوهووووووووووووووو 

 

جزوه های اخر ِ ترم !

 

دیروز سعی کردم تمام ِ کلاسام ُ برم و جزوه تهیه کنم ، ترم 5 بر خلاف ِ ترمای دیگه ، نه نظم برای آن تایم بودنم داشتم و نه جزوه نوشتم .. حالا هم مثه همه ی بچه های دیگه مجبورم برم جزوه بگیرم ، کار ِ سختیه و احساس می کنم وسواس ِ خاصی دارم نسبت به این کار .. ! همه بچه ها شور ِ خاصی دارن ولی این ترم متاسفانه اصلا ترم ِ جالبی نبود ، نه به خاطر ِ درسا !! نه هیچ نوع شورو شوقی بین بچه ها وجود نداشت .. بچه های ورودی جدید هم که متاسفانه حال ِ منو به عنوان ِ هر چی دانشـــ جو ِ بهم میزنن .. خدای من ! : × خب دیگه باید شروع کنم به درس خوندن و کمی از تایم ِ کامی و سایت ُ ... کم کنم ! اینجوری نمره های خوبی نخواهم گرفت !!!