ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

دنیا به ما خندید

پدر همیشه می گفت : 

« موفقیت یک گام آن سوی ترس است. اگر میخواهی کسی شوی یک گام دیگر بردار و همیشه ساعتت را کمی جلوتر کوک کن » 

 

خواستیم کسی باشیم و سر از خاک مثل جوانه بیرون آوریم و بخندیم به دنیا. کسی شدن ما را از خودمان دور کرد. دنیـــا به ما خندید.  

 

ستاره ای کم سـو

 

راستی اقلیما ، امشب پنجره را باز بگذار و به ستاره ای بنگر که کم سوتر از بقیه است . ستاره ی من است . گفته بوددم خدا سهم مرا کم داده است ..  

 

کتاب خوانده نشده

 

حرفهایش معنادار است و من در آن ، تورا معنا می کنم 

  

چشم های ما

 

 

نه خطائی وجود ندارد اقلیما ! چشم های ما آن چه را نمی پسندند خطا می نامند و ما که اعتمادمان به چشم هاست روی اعمالمان نام میگذاریم . خطا آن جا مفهوم می یابد که در مقابلش ، صحیح وجود داشته باشد . راه درستی وجود ندارد در دنیائی که هیچ چیزش مطلق نیست . 

  

سخت بود روز ِ اول

 

نبودن ُ ندیدن رو ترجیح میدم .. به این نوع زندگی ها : ( 

 

نوروز ِ 90 !!

تَق تَق تَق  

 

 

و اینچنین بود که نوروز ِ 90 وارد شد : )