ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ظریف نوشت !! تلخ نوشت !

همش دارم به این فکر میکنم که ما آدما نا خواسته به هم توهین میکنیم و نمی فهمیم .. 

شاید خود ِ گندم متوجه نشه یا اهمیت نده .. اما .. این چیزا هیچ وقت از چشم ِ من دور نیست .. 

امروز دیگه متوجه شدم که توهین کردن این روزا به آدم ها خیلی راحت شده .. 

دارم به این فکر میکنم که گندم خودش شخصیت ِ کامل داره .. 

از من یک سال بزرگتره .. دختر فهمیده و بالغی ِ ، با شعور ِ  

ولی چرا دوستاش و دوستان ِ مشترکمون و خیلی غریبه ها این دختر رو بی شعور .. 

بی شخصیت فرض میکنن نمی فهمم !! 

امروز می گفت دوستش برگشته بهش گفته مهرنوش استاد ِ خوبیه .. 

نمیدونم خودش ناراحت شد یا نه .. اما من ناراحت شدم .. 

درسته من روی خیلی مسائل حساس هستم ... ولی چرا دیگران گندم رو نادیده میگیرن .. و فکر میکنن من گندم رو یاد میدم .. یا خیلی چیزای دیگه .. اصلا برام مهم نی کی چی برداشت میکنه .. ولی دلم میخواد ی چیزائی رو یاد بگیریم .. ! 

گندم برده ی من نیست که من بخوام به زور به کاری وادارش کنم .. من از گندم کوچیکترم و ازش خیلی چیزا رو یاد میگیرم ... درسته نفوذ زیادی روی گندم دارم همونطور که گندم روی من نفوذ بسیـــــــــــــــــار زیادی داره .. هر کسی با ما صحبت کنه فکر میکنه دوقلو هستیم .. حتی این لفظ رو در مورد ما به کار میبرن .. انقدر شبیه هم هستیم .. اما زندگی ِ شخصی ِ هر کدوممون جداست .. و نه من توی زندگی ِ شخصی ِ گندم دخالت میکنم ... نه گندم توی زندگی ِ من ... و تا وقتی که گندم خودش در مورد موضوعی از من نظر نخواد من حرفی برای گفتن ندارم .. !!! گندم ی دختر مستقل و آزاد ِ ... من هم دختر ِ مستقلی هستم .. شاید شباهتای ما به خاطر نزدیک بودنمون ِ و معلوم نیست فردا ما باز هم کنار هم باشیم یا نه ... معلوم نیست .. اما اینو میدونم در مورد خصوصیاتش که گندم آدمی ِ که میخنده ... حتی وقتی بهش بی احترامی بشه ... عین ِ من !! و یهو سرد میشه .. و خدا نکنه نسبت به کسی سرد بشه .. خدا نکنه کسی حوصله شو سر ببره .. و خیلی اخلاقای به خصوص دیگه ... اگر گندم درگیری ِ ذهنی داره اگر گندم مشکلات ِ خاص و منحصر به فرد ِ خودشو داره و عکس العملی نشون میده این به این معنا نیست که من با پدر سوخته گریام یادش بدم ... من از همه ممنونم که منو ی موجود ِ پدر سوخته فرض میکنن و شاید عوضی و یا هر چیز ِ دیگه .. ولی نمیتونم اجازه بدم به دوستم و شعورش توهین کنن !! 

و متاسفم واسه ادمای کوته فکر ِ نسل ِ امروز که با قضاوتای بی جاشون قلب من یکی رو که به درد آوردن ..  

و اینجا هم میگم زندگی ِ گندم ... دوستاش .. و هر چیزی که شخصا مربوط به گندم میشه به من مربوط نیست و من هیچ دخالتی ندارم توی زندگیش .. و کسی اگر به مشکل بر میخوره به رفتار ِ خودش دقت کنه بد نیست !!! 

 

 

بگذریم ازین حرفا .. امروز به قدر ِ فراوونی خندیدیم .. با اینکه دلم خیلی گرفته بود .. با دیدن ِ حال ِ گندم زدم به بی خیالی ... دیگه چه کنیم از خود گذشتگی ِ دیگه .. خراب ِ رفیقیم  رفتیم رستوران .. ناهار و به همراه ِ دوستان ِ شرخر میل کردیم و کر کر به ریششون خندیدیم ... کلاس هم خوب بود .. و وقتی میخواستیم بیام خونه انقدر باروووووون شدید بود که موش ِ اب کشیده شده بودیم .. عینهو چی به قول بچه ها تا گردن رفتیم توی آب ... بعدشم که به سختی سوار ون شدیم و اومدیم خونه ... کلی حرفیدیم باهم .. دلم براش خیلی تنگ شده بود ... مدتی بود همش توی خودش بود و منم سعی میکردم مزاحم خلوتش نشم ... امروز کلی ماچش کردم و سعی کردم شادش کنم ... آخه میدونم اونم عین خودم تنهاس  ی جورائی دارم به این نتیجه میرسم که ما جز هم هیچ کی و نداریم  اگه قرار باشه منم درکش نکنم که بمیرم بهتر ِ .. منم درگیریای خودم و دارم .. مریضیای خودمو دارم .. اما اونقدر بد مظلوم میشه و تو خودش میره که دل ِ ادم کباب میشه .. این مدت بچه ها و حرفاشون خیلی اذیتمون کردن .. شاید سعی کردم به روی خودم نیارم تا اون ناراحتیش زیاد نشه .. اما ... تخریبم ... بی نهایت !! 

 

6 روز تا 27 نوامبر !!! 

 

× کاش کی بزرگ بشیم ما ادما ... کاش از روز قیامت و خدا و ... می ترسیدیم .. ای کاش .. !!! 

× نمیگذرم از کسائی که باعث اشکای چشام شدن .. !!  

بی خبری و ...

ی عالمه نوشتم .. پرید  

از شیطنت امروزم نوشته بودم و از گندم و فردا و اینا 

از بارووووون ُ کلاس تشکیل نشده ی خودمو ول گشتن امروزم :دی 

 

7 روز مونده ..

قهوه

بازم قهوه ... ازون قهوه های تعریفی

بد نبود .. اما هر چی بود باعث شد من شنبه رو خوب اغاز کنم

روز خوبی بود ... خسته کننده شده بود اما .. میتونم بگم انرژیم هنوزم باقی ِ

کاش همیشه تا این حد امیدوار بودم به اینده و زندگیم ..

کاش ی گوی بزرگ داشتم و روزامو میدیدم و واسه شون تلاش بی نهایت تر میکردم . . .

نمیدونم من گوی میخوام که اینده رو ببینم .. اِه ..

اصن میخوام ازون بچه های سرتق و پروو باشم که پا میکوبن و تا اون چیزی که میخوان و نگیرن ول نکنن

سرماخوردگی دیوونم کرده .. انقده دلم میخواد خودمو لوس کنم ... نازکشم نداریم والا  :D

انرژی +

ازون روزا بود که از انرژی هام به خوبی استفاده کردم ..  

با اینکه سرما خوردم خفن ناک اما شنگول بودم ...  

امروز واسه اولین بار حس کردم یونی مثه خونمون میمونه ... ازون جهت که توش راحتی .. قدم میزنی و واس خودتی ... حس خوبی داشتم .. اما .. چشم انتظار بودم .. نمیدونم چرا .. منتظر کسی چیزی که نمیدونم چیه کیه .. ولی به هر جهت این انرژی مازاد رو به گندمم منتقل کردم و روز خوبی رو گذروندیم .. اصلا دلم نمیخواست بیام خونه اما اومدیم  وقتی هم که اومدم خونه مامان سوتی میداد منو ددی کر کر میخندیدیم .. اخرش ی پست چشمی نازک کرد ناسزای گفت و منم به ددی گفتم و کر کر باز خندیدیم .. اولین بار بود مامان بهم ازین حرفا میزد اما اصن ناراحت نشدم .. چون همه چی به شوخی و خنده بود .. نمیدونم !! خانوم رفته سفر اومده هممونو مریض کرده بعد به ما میگه چقد نازک نارنجی هستین و .....   

انقدی دلم خواب میخواد .. فردا میگیرم میخوابم تا شب  چه حالی بده .. فردا باید بگردم ببینم کتابارو دارم یا نه ... انگار ی راه ِ طولانی و پر پیچ و خم داریم .. که قراره پوست بندازیم  کاش خوب تموم شه ماجرا .. 

عاشق ِ خسه نیومده بود .. نرگسی از خجالتش نیومده بود !! یعنی واقعا خجالت میکشه ؟! 

 امروز چقدر وقیح شده بودم ..   

بی فرهنگی موج میزنه

میدونی حرف ِ من چیه ؟ 

اصن من !! میخوام عوضی باشم .. 

عوضی راه برم .. عوضی نگاه کنم .. عوضی قدم بزنم .. 

فخر بفروشم .. غرور حروم کنم .. 

دلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــم میخواد 

هر کی بدش میاد جواب سلام ِ منو نده ؟!
بد میگم ؟ 

 

 

× من گندم و یاد میدم ؟؟؟؟؟؟؟؟ 

   یکی نی بیاد ببینه این گندم منو درس میده .. من یادش بدم ؟!!! 

   آه خدای من ! 

تف به این زندگی

از وقتی راه افتادم ضد حال بود .. 

تنهائی رو بیشتر از همیشه حس میکنم .. 

خیلـــــــــــــــــــــــــی تنهام ... بی نهایت .. 

هیچ وقت باورم نمیشد به این روزا برسم .. 

واسه خودم پرسه میزنم .. 

از قرار ِ معلوم قرار ِ ی تصمیم های دیگه تو زندگی بگیرم .. 

برگ ِ زندگی ِ من قرار ِ ی جور دیگه ورق بخوره .. 

اونم به دست ِ خودم .. 

شاید خدا خواسته و تمام ِ اینا نشونه س .. 

نمیدونم ولی هر چی که هست .. تلاشم و میکنم .. 

امیدوارم هم من هم گندم بتونیم از پسش بر بیایم .. 

حالا دیگه باید شروع کنیم .. ! 

روز خوبی نبود .. گند ترین روز ِ زندگیم امروز بود  

بازم مثل همیشه مامان مچ و گرفت و وا کرد .. 

بابا هم فهمیده بود داغونم اما مامان به اصل ماجرا به تنهائی پی برد ! 

کاش روزی که امروز یادم میاد .. بگم درسته توی روز ِ خودش خیلی اذیت شدم و عر عر گریه کردم اما خدا رو شکر .. خیلی روز خوبی بود باعث شد سرنوشتم و درست رقم بزنم ... ! 

خدایا کمک کن ... واقعا تحمل ندارم .. ولی میتونم .. 

میدونم که میتونم ! و میدونم که تو هستی و کمک میکنی .. ! 

بازم صبوری و سکوت ... به روی چشم !

چی شد ؟

گله ازین زندگی ... 

ازین دنیا .. 

ازین روزا .. 

کی تموم میشه این کابوس .. 

کی تموم میشه این سختی ؟
کی به هدف میرسم ؟
کی ؟ چطوری ؟
هیچ امیدی به این زندگی ندارم .. 

هیچ امیدی !! 

چی شد اون همه ارزو ؟
چی شد اون همه هدف ؟
رویا ؟
کی به کیه ؟ 

این دنیا همش نرسیدن ِ  

همش ! 

اووف

دو روزه از درد ِ کلیه دارم هلاک میشم .. 

انقدر حالم گرفته س که قیافمم داد میزنه ... 

بیشتر از حالم بگم .. 

حس میکنم تو ی حبابم .. صداها کم میاد و دیر میاد .. دریچه های درکم بسته شده .. آنتن قطع شده و قطع و وصل میشه خسته م و نیاز زیادی به خواب دارم .. 

خوابای عجیب زیاد میبینم .. رویاهام شدت گرفتن .. تنهائی داره بی داد میکنه .. 

خلاصه ، روزای جالبی نیستن اما در حال ِ گذرن .. 

میگذرن .. 

 

جالبه .. تو که روضه میخونی .. ی کاری نکن که وقتی گند زدن بهت جز خنده کار دیگه نتونی انجام بدی عزیزم ... دوست همکلاسی ِ که باهم در مورد ِ ازدواج حرف میزدیم .. جواب قانع کننده ای نیست .. جانماز آب نکشید لطفا  

بغضی

یهوئی میشه دیگه .. 

قراره اصن من خوشیامو اینجا ننویسم.. 

انگار طلسم شده لامصب 

هر وقت فرت میزنم زیر ِ گریه یادم میوفته باید بنویسمش .. 

باید ی جا ثبتش کنم .. 

بیچاره تمشکی .. 

اره میدونم تمشکی 

تو خیلی بیچاره ای از دست ِ من و زندگیم ... 

دیگه آدما دارن حوصلمو سر میبرن .. 

دیگه حوصله ندارم .. 

انقد به پام نپیچید .. 

بگو خُب .. و لال شو .. 

خُب ؟ 

همین که مامان پاشو ازین خراب شده میذاره بیرون  

انواع بلایای اسمونی نازل میشه رو سر خونه ما .. 

اخه بی شرف .. چرا انقد رو اعصاب ِ خط خطی ِ من راه میری .. 

چرا من باید اسیر اعتقادات شماها بشم ؟ 

من اعتقاد ِ خودمو دارم .. 

سر ی مسئله ی دیگه .. اعتقاداتتون رو نچپونید تو مخ ِ من 

بعله .. من عوض شدم .. 

خوشت میاد ؟ عوضی شدم !!
بعله .. همینه که شما می فرمائی ..  

ولی هر چی هستم خودمم .. 

این اعتقاداتم خودم به دست اوردم .. 

سالمم .. دارم سالم زندگیمو میکنم .. با هر اعتقادی که دارم .. 

چیه ؟ وقتی میبینی چشام قرمز ِ اشک ِ دلت واسم میسوزه و منو بغل میکنی ؟
چرا قبلش که دهنتو وا کنی فک نمیکنی چشام قرمز و اشکی بشه ؟
اعصابمم که به درک !  

حوصله ندارم .. 

تف به این زندگی نکبتی ...

بهم صبر بده

بعله ..

هفته به پایان رسید اما چطوری ؟
اولش که گندم داغوووون .. من داغووون !!

اما روز دوم ... باور نکردنی ... در حد ِ چی قه قه زدیم ..

مردم و شاد کردیم !

روزای بعد هم به همین منوال گذشت ..

اما 4 شنبه گندم که سرخوش میزد ... دست و پاشم که اصن مال خودش نبود

منم که ی جور ِ خاص بودم .. جدی و خسته ..

بی رمق .. مثه این ادمائی که تازه از توی رینگ اومدن بیرون ..

تیریپ کتک خورده

از 5 شنبه نگم .. که : ( دعوا .. توطئه ..  

و .. 

گندم امروز داشت میگفت حوصله ی هیچ کس و ندارم .. هی اینو تکرار میکرد  

منم هیچی نمیگفتم .. هی میگفت و من لال بودم .. 

میگفت با خواهری ی کوچولو و مادری ی کوچولو بقیه دیگه هیچ کس  

منم گفتم خب حوصله منم نداره دیگه ... لبخند زدم و سکوت کردم .. 

نیم ساعت بعد ازینکه هی میگفت حوصله هیچ کس و ندارم ... 

برگشته میگه ولی حوصله ی تورو خیلی دارم عینهو این ادمائی که دوزاریشو تازه افتاده 

غش غش میخنده میگه ... به جووون ِ تو حوصلتو خیلی دارم .. تو فرق داری .. 

گفتم میدونی .. کلی تصوراتم و واسش گفتم و خانوم غش غش میخنده به خودش .. 

ننگ !! 

بمیرم واس خودم که انقد نا دیده میگیره منو .. 

مسیج دادم میگم کدومش میگه فقط دوستیم باهم ..  

گندم و من

داغونم .. 

از دیشب ترس برم داشته !! همش احساس میکنم من گند زدم .. همش حس میکنم تقصیر ِ من ِ جنس ِ اون تقصیر ِ من نیست .. چرا گندم بهم ریخته ؟  من که ربطی به این ماجرا ندارم دارم دیوونه میشم ، گندم نمیریخت بهم عجیب بود .. اما طاقت ندارم این شکلی ببینمش  همش از دیشب داغونم که چطوری براش بگم .. یا اینکه نمیدونم .. بغضیم .. اگه گندم از من دلگیر بشه .. اگه منو مقصر بدونه .. اگه ... نمیدونم  کاش به دل ِ گندم نگاه نمیکردم .. کاش خر نمیشدم .. کاش !! 

عصر جمعه ..

حوصله ندارم ..

دیگه حوصله ی یونی رو ندارم

انگیزه ی درس خوندن ندارم

هر چی میرم نمیرسم ..

نمیخوام  

داره به عصر جمعه نزدیک میشه و من  

بازم دیوونه شدم ..  

بغض داره خفم میکنه .. 

 

× هی دختر فردا بیای یونی و مثه دیروز باشی با این دستا و ناخن هام خفت میکنم ! بگم !!

غرغریسم !!

امروز بابائی رفت سفر . . .  

اصن وقتی خونه نیست ها . . . میخوام بمیــــرم . . .  

هی بغضی میشم . . . هی خفه میکنم خودمو . .  

دیدی .. دیدی گفتم ... 

همه بدیای دنیا یهو میریزه روی سرم . . . اصن حوصله ندارم . .  

من بابائی مو میخوام  

 

حوصله یونی هم ندارم . . . وقتی بابائی نباشه . . میخوام اصن دنیا هم نباشه . .  

باور کن !! 

ولی بهش گفتم زیاد بمون . . خوش بگذرون . . . استراحت کن خوب . .  

اونم اکی داد . . .  

اصن میدونی تمشکی .. . وجوودش واسم ارامش ِ !! 

 

فردا باید برم شرک و خر ِ شرک و بابا لنگ دراز ُ تحمل کنم . .  

خُب آدم قحط ِ توی این دنیا . . .  

اصن تکراری شد . .  

ی عالمه ادم جدید می خوام . .  

:*

+ من هنوز هم می فهمم . . . .

هنوز هم !



تو بدم بدی من میگم شکر !!

خسته م . . .

خستــــه از این زندگی ُ آدماش ...

نا شکری نیست . .

شکر میکنم خدا رو که اگر این گیر و گورا رو توی زندگیم قرار داد

هنـــــوز کاری به دوست ِ‌صمیمیم نداشته . . .

هنوز کنارمه . . . شُـــکر میکنم . . . به خاطر ِ‌لطفش

که هنوز گندم هست . . . . ‌!

تپلی هست . . . مسیح هست . . .

که وقتی اشکی میشم . . . صدام به گوششون میرسه . .

اشکام . . . .

ولی تو کارای خدا موندم . . . عجب موجودیه !!

خوب میدونی هر کدوم از بنده هاش چطوری از پا در میاد !!

خوب میدونه من چطوری میوفتم روی زمین . . . . . . !

بغضائی که هنوز توی گلومه . . . .

رها نمی کنن منو !!