سایت google رو برای خرید کتاب های جدید باز کردم تا سایت پیشنهادی رو ببینم .. به سایت آمازون که رسیدم .. کلا کتاب که یادم رفت هیچ .. فقط لوازم خرید هائی رو دیدم که مدتها دنبال ش بودم .. ی سری چیزای قشنگ دیدم که میخوام : ( همین الان میخوام :-"
می دانی؟ یک وقت هایی باید رویِ یک تکه کاغذ بنویسی تعطیل است و بچسبانی پشتِ شیشهیِ افکارت ... ... باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال سوت بزنی در دلت بخندی به تمام افکاری که پشت شیشهیِ ذهنت صف کشیده اند آن وقت با خودت بگویی: بگذار منتظر بمانند.
× حسین پناهی
این خوب ست که بدانی کسی آشنا ، آشنای آشنا نوشته هایت را میخواند ، حال ِ تورا میداند ، اما به رویت نمی اورد ، این حال ِ خوبی ست که بانو امشب گرفتارش شده ست ، از حقیقی ، حقیقی تر شده م .. با نبودن بابایی ، هر لحظه هر کار که میکنم یادش میکنم ، دوری از او چندین برابر سخت تر از دوری از زیبای خفته ست ، شاید دلیلش سفرهای زیاد ِ زیبای خفته باشد که به ان عادت کردیم ، نمیدانم .. اما امیدوارم هر دو هر جا که هستند شاد باشد .. امروز که صدایش را شنیدم .. انچنان سرخوش و پر از انرژی بود که ارزو کردم کاش پدری همیشه اینچنین بماند !
× تو ی ِ تپلی ِ کنجکاو ِ دوست داشتنی ِ بی شرفی :D بعـــــله !
دلتنگ ِ نوشتنم ، اما حرفی برای گفتن ندارم ، فکرهائی که این روزها به سرم میزند ، اولین بارهائی که هنــــــــــــــوز هم ادامه دارند و گاهی به قدری شیرینند که ... ! جای حرفی برایم نمی ذارند ! خوبم ، به فکر ِ ادامه ی درسم اما می ترسم .. !
حال ِ خوشی ندارم ، سرگیجه ، سردرد و از ان درد های همیشگی ِ دخترانه و ... کلافه م میکند .. شوخی های بی وقفه ی پدر ، اوف ... امشب زیبای خفته می اید .. نمیدانم چرا انقدر بی قرارش شده م .. میدانم همین که پایش به خانه برسد میشوم سگ و میشود گربه .. ولی خب ... دل ست دیگر ... امروز پای تلفن زن و شوهر پنبه میزدند و غش غش میخندیدند .. همیشه لبتان خندان عزیزانم :-*
× اولین رعد و برق پائیزی ، دلچسب ترین اتفاق ِ اول هفته م بود .. :-* تنکس گاد !
در خانه م قدم گذاشتم ، خانه ی فردایم ، حس ِ خوبی بود ، وقتی همه چیز را در چشمانم چیدم و شد خانه ی من ، خانه ی روز های نمیدانم خوب یا بد .. اما امیدم و تمام ِ تلاشم برای خوب بودنش است ، اگر مداد رنگی ش را به دستم دهند ، بیشتر دوستش خواهم داشت ، اتاق ِ بنفشم را میخوهم به خانه ی بنفشم کنم ، میخواهم مدادی به دست بگیرم ُ تمامش را انطور که میخواهم رنگ کنم ، رنگی از ارامش ، زیبای خفته م فردا می آید ، دلم برایش تنگ ست ، حتی برای سوغاتی ها هم ، نمیدانم ، یک کاری باید می کردم ک ِ نکردم و نمیدانم چیست ، ... !
× گره ی لب هایت مست میکنند نه فقط چشمانم را بلکم تمام ِ وجـــــودم را ..
مادر که خانه نباشد یک چیزی کم است .. نه .. یک چیز نه ، همه چیز کم است و هیچ چیز نیست ، هر چند خیلی زیر ِ یک سقف با هم سازش نداریم .. اما بی نهایت دلتنگم ، بی بهانه کار میکنم ، در مطبخ ول می چرخم ، زرتی گریه م میگیرد ، مثل همین بچه های دوزاری که بهانه ی مادر میگیرند و عر میزنند ، همان شکلی ها فرت و فرت فیلم دانلود میکنم و خلاصه بابای اینترنت جهانی + V P N درامد درین دو روز : )
× دلم درس و مشق میخواهد ، کلاس و استاد و دانشگاه میخواهد : (
دریایی از ارامشم ، وقتی ک ِ می آئی ، وقتی که چشمانت تمام ِ وجودت را مثل یک طوماری از حرف نمایان میکند ، زیرورویم میکنی مَرد ، آواره ی امواج ِ نگاهت میشوم
استرس ، که چه میشود ، که چه میشوم ، دوست داشتم هفته م را به خوبی شروع کنم اما ، گویی از زهر تلختر است این روزهای لعنتی ِ کوفتی !
× هیس .. اینجا بانوئی درگیر ِ بغض ست ، ارام رد شوید تا نشکند آن لامصب ِ تمام نشدنی !!!!
پاییز زنیست زیبا، با موهای بلند و روبانهای رنگی و مردیست تنها، عابرِ همیشهی خیابانی که زن از آن گذشته، رفته باشد
× رضا کاظمی
تلاشم را میکنم فراموشم شود ، تمام ِ بغض های این چند روز را ، تمام ِ نگاه های معنادار را ، تمام طعنه های مسخره را ، تمام طعم ِ تلخ ِ حرفها را ، باید فراموشم شود ، باید برایت می گفتم و اشک میریختم تا ارام شوم ، تمامش را گفتم و بی صدا ریختمشان ، حال ارامم ، میگذرد ، تو هستی و به تو ایمان دارم ، که همراهم ، کنارم ، می آئی ، می فهمی ، و من از فهمیدنت ممنونم ، و این برایم کافیست که تو میبینی و میفهمی حتی اگر نگویم ،
× چند روزی نت نداشتم !