ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

قشنگ اینه بعد مدت ها دارم گریه میکنم ، قشنگ اینه دیگه برای هر چیزی گریه نمیکنم ، قشنگ اینه به فکر اینم که چیکار کنم 

مرسی خدا 



اتفاقا

پی نوشت : منم مثه پروانه ِ توی پیلم گیر کردم ، و دارم بازش میکنم ، اروم اروم ، و حالا هیچ شکایتی از خدای خودم ندارم ، 

حتمن ی ِ حکمتی هست و من منتظر پروانه شدنم

ی اتفاق ِ اتفاقی

ی چیزی هست ، که باید به زبون بیاد ولی نمیاد ، شایدم نباید بیاد ، 

خیلی وقته حوصله ی بازی با کلمه ها رو ندارم ، ولی ی چیز قشنگ یاد گرفتم 

پیله ی کسی رو نباید باز کرد ، باید اجازه داد بعضی اتفاقا تو زندگی ادما بیوفته ، تا بتونن پروانه بشن ، 

این پیله و پروانه و درک این مسئله باعث شده خیلی جاها حرف نزنم ، اجازه بدم ادما روند رشدشونو خودشون طی کنن 

دوستت دارم خدا 



تمرکز

ی جورایی حس میکنم شانس لذت رو در گذشته از خودم گرفتم ، 

با باورهای خودم .. 

امروز برگشتم به گذشته که چقد با ادما صمیمی بودم ، و ی سری ضعفایی که دارم ، 

این ضعف ها باعث شد نتونم خیلی کارا و لذتا رو تجربه کنم ، 


مهمونی

امشب جایی مهمونی دعوتیم که خیلی راحت نیستم ، ولی امیدوارم این ادمها بتونن همراههای خوبی برامون باشن ، 

نمیدونم چرا هر وقت میام تو داشبورد بغض میکنم و میخوام ناله کنم ، 

فکر میکنم پی اینجا رو با اشک و بغض و ناله ساختم