ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

قشنگ اینه بعد مدت ها دارم گریه میکنم ، قشنگ اینه دیگه برای هر چیزی گریه نمیکنم ، قشنگ اینه به فکر اینم که چیکار کنم 

مرسی خدا 



اتفاقا

پی نوشت : منم مثه پروانه ِ توی پیلم گیر کردم ، و دارم بازش میکنم ، اروم اروم ، و حالا هیچ شکایتی از خدای خودم ندارم ، 

حتمن ی ِ حکمتی هست و من منتظر پروانه شدنم

ی اتفاق ِ اتفاقی

ی چیزی هست ، که باید به زبون بیاد ولی نمیاد ، شایدم نباید بیاد ، 

خیلی وقته حوصله ی بازی با کلمه ها رو ندارم ، ولی ی چیز قشنگ یاد گرفتم 

پیله ی کسی رو نباید باز کرد ، باید اجازه داد بعضی اتفاقا تو زندگی ادما بیوفته ، تا بتونن پروانه بشن ، 

این پیله و پروانه و درک این مسئله باعث شده خیلی جاها حرف نزنم ، اجازه بدم ادما روند رشدشونو خودشون طی کنن 

دوستت دارم خدا