ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

کار ِ خیــــر ِ البته اگه ریــــا نباشه !!


کوچیک تر که بودم خانوم تپلی و دوستاش با هم جمع شده بودن ۸ سال پیشا سرپرستی ی بچه رو به اسم آتوسا به عهده گرفته بودن ! انقدر دوست داشتم ی روزی که توانائیم برسه منم این کارو بکنم ! این روزا حس میکنم نزدیکم بهش !! گندم بانو ریا نشه این کارو کرده !! از همون روز من شدم خاله ی رضا کوچولو !! از همون روز که گندم تعریف میکرد منم عاشقش شدم ! ی حسی تو دلم همش می گفت رضا کوچولو باید بره امسال مدرسه ! از همون روزای اول به مامان ِ رضا کوچولو قول دادم منم خاله ی خوبی باشم و توی سرپرستی کمک کنم ! اخه میدونید که دخل و خرج دانشجو جماعت ِ و کلا ته ِ گونیش سوراخه ! نرسیده خرج شده رفته برا همین امروز با تمام شوق و ذوقم رفتم واسه رضا کوچولوی خاله لوازم تحریر خریدم ! همون چیزائی که دوست داشتم و خودم استفاده میکردم ! شاید قشنگ ترش !! دلم میخواست خیلی چیزای دیگه بخرم اما خب گندم بانو هم کلی خودش ذوق داره دیگه نمیشد ! ترجیح دادم دفه های بعد ! خیلی دلم میخواد رضا کوچولو از نزدیک ببینم ! خدا جونم قلب این کوچولوها رو دریاب ! « تمشکی نوشت بود

خلاصه که امروز کلی شوق ِ این کارو داشتم و کلی خریدای دیگه هم کردم و مثل شکلات و اینا که همش میگفتم کاش میشد ازینا هم براش بگیرم ! نمیدونم میشه یا نه !!


× این روزا سیستم بدنم زیاد خوب نیست ٬ امیدوارم با این تحولات ِ جدید قلبم هم خوب بشه !


× ی سری استادا اضافه شدن ! امشب از خوشحالی پای تل با گندمک کلی جیغ جیغ کردیم !! بازم خوشحالم ! خدا جون حال دادی « اضافه نوشت


پیوست -:


ای دوستـــ پــریشــان و پریشانـــم کن

                مستــم کن و محــوم کن و حیــرانم کن

یکــ شعله ز جلـــوه های شور انگیزتــــ ٬

                بــر من زن و کـــوه و آتـش افشانــم کن .



ارکستر اسلامی


عروسی بودم ! وای دیوونه شدم ! ارکستر ِ ای ایران میخوند و کلی با خودش حال میکرد !کم مونده بود وسط مجلس بگه دستا بالا !! همه با هم دعای فرج میخونیم ! نه اینکه کلا خانواده ی عروس و دوماد اهلش اسلام و . . . . بودن !! اصن داشت بهشون حال میداد ! تیریپ این مجلسای امام زمانی دیدی ؟! ی بلند گو هم داده بودن دستش ُ به خیال اینکه صداش از ته ِ چاه در میاد عربده میزد تو گوش ِ ملت !! اینجانب اگر رو دست ِ خانواده موندم بدونید به خاطر ِ گوشام بود که دیگه الان نمی شنوه !! وای ی تیکه عباس قادری رفت و برگشت !!! من که مرده بودم از خنده ! فک کن ٬ با دامن مینی ژوپم اون وسط ترکی و کردی ُ عباس قادری و ی سری قدیمیا قر میدادم !! با اون پاشنه ها یکی از همسایه ها که سنش بالاس می گفت وای ی ی ی این آهنگا چیه آخه رپ بزن ! سوسن خانومی چیزی بزن جیگرشو !! عروس دومادم نه اینگه انتهای رقص بودن !! اون وسط فقط شاباش جمع کردن ! ۳ تا خواستگار برام اومد تو مجلس ! مامی هی می پیچوند ! دیگه کلی با مرجان و آرزو و آزاده و سعیده اون وسط بودیم و کلی عکس انداختیم ُ خندیدیم ُ . . اومدیم خونه !! شب بدی نبود ! خسته م ! فقط