ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

زمان برای من مثل برق و باد داره میگذره ، میتونم بگم هیچی ازین روزا نمیفهمم فقط چشممو که باز میکنم میبینم دوتا فرشته کنارمن که از منن و این میشه شروع روزم و تمام وقتمو براشون میذارم انگار که من دوباره متولد شدم ، دوماه شدم سه ماه شدم شش ماهه شدم دندون درمیارم و بازیای بچگونه میکنم ولییییییی این دفه خیلی فرق داره ، فرقشم اینه که ی شری چیزا رو از نزدیک میبینم و تجربه میکنم که اولین بار که به دنیا اومدم خودم نفهمیدم ، فشنگیشم به همینه قشنگترین لذت دنیا همینه .

مدتهاست که با قلمم دوست شدم اما اینجا نه توی دفترم مینویسم و مینویسم ، میخندم و غصه میخورم ، نوشتن حالمو خوب میکنه ..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد