نمی دونم قصه از کجا شروع شد
نمیدونم چی شد که شدی همه ی لحظه های شیرینم
شدی خنده هام شیطنت هام
شدی همه چی همه چی ِ زندگی ِ من
کاشکی امسال و چار فصلشو بهار کنیم
خدا پرسید میخوری یا میبری ؟
و من گرسنه پاسخ دادم میخورم
چه میدانستم لذت ها را می برند ،
حسرتها را می خورند … ؟
* حسین پناهی
دلم یک یادداشت ِ جدید میخواهد ، از آن خوب خوب هایش !
از آن قصه ها ، از آن خنده ها ، از آن شیطنت های شیرینش ،
دلم یک یادداشت ِ جدید میخواهد ،
از آن عاشقانه هایش ،،
از آن پرسه های دو نفره زیر ِ باران ش ،،
از آن خیس شدن های بارانی و نگاه های مشتاقش ،،
دلم "عشق" میخواهد ،
از آن ِ "ناب" ش ،،
و حتی دلم آغوش میخواهد ،
از آن ابدی هایش !
این روزا دلم مثه همین هواس ، گرفته ، ابری ، نا مساعد ،
زودرنج تر از همیشه م ، نا امید ، بی قرار ،
کاش خدایی باشه که صدامو بشنوه !
دلم میخواد خوب بهش نگاه کنم ، هر چی بود و گذشت ، فقط گذشتن ، شاید منو ازین رو به اون رو کردن ، ولی گذشتن ، شاید خسته شدم ، کم اوردم ، بریدم حتی ! اما گذشتن ، دیروز پیش خودم تصور کردم به جای بیست و چهار ی ِ روزی میگم سی و چهار ، ی ِ جوری شدم ، برام گنگ بود ، پیش خودم گفتم ینی من به سی میرسم اصن ! نمیدونم قراره چی بشه ، مثه پارسال همین موقع ، نمیدونستم قراره چه ِ سال ِ سختی رو پیش ِ رو داشته باشم ، امسالم نمیدونم ، چی میشه ، اما انگار خدا دوست داره من خسته بشم ، کم بیارم ، صدام در بیاد ، تا چیزیو که میخوام و بهم بده ، مثه همه ی ادمایی که حرصمو در میارن و اخرش میگن انقد خوشم میاد حرص میخوری ، بامزه میشی ، خدام با من شوخیش میگیره ، اونم خوشش میاد حرص بخورم ، بزرگ شدن اگه به سن باشه میخوام نباشه ، بزرگی باید به فکر باشه ، وجود ِ ادمی باشه ، کاشکی بزرگ بشم ، کاشکی بتونم یِ زندگی رو بچرخونم ، نه تنها خودم رو بلکه مدیریت زندگیمو ، بتونم با تصمیمای درستم پیش ببرم ، کاشکی تپلی خوب بشه ، مامان بابا خوب باشن ، خداجونم ، ی مدتی مارو از جام بلات دور کن ! ممنون :ایکس
دلم ی ِ مسافرت تو غربت میخواد ،
دلم ی ِ عالمه قدم زدن زیر ِ بارون میخواد ،
دلم ی ِ کتاب ِ شیرین و عاشقونه میخواد ،
دلم ی ِ بغل پُر از ارامش میخواد ،
دلم ی ِ چیزایی میخواد ک ِ همیشه بهش سخت رسیدم
دل به این کوچیکی چقدر چیزای بزرگ و بی ریا میخواد !
این دلم رو دوست دارم که انقد باهام ساز ِ ش کوکه !
نمیدونم ی ِ روز بیای و دستی ک ِ به قلم رفته رو ببینی چ ِ حسی پیدا میکنی !!
حست هر چی باشه دوسش دارم .. :ایکس
نه میتونم ارومت کنم ، نه میتونم همدمت باشم ، نه میتونم "هیچی"
نمیدونم به چه دردیت میخورم ، اما وقتی پیشتم میخندم و دیگران و دعوا میکنم که چرا غصه میخورن
تو خلوت گریه امونم نمیده ،
نه واسه اونی که از دست رفته نه !
واسه تویی که خدا بهمون لطف کرد و سالمی و سلامت
واسه تویی که همه چیزمی ، اما نمیدونی
مراقب خودت باش همه چیزم :(