ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

دلم میخواد .. خواست !! فوضولی ؟

ریخته سرخ غروب

جابجا بر سر سنگ

کوه خاموش است .

می خروشد رود.

مانده در دامن دشت

خرمنی رنگ کبود.

-

سایه آمیخته با سنگ گرفته پیوند.

روز فرسوده به ره می گذرد.

جلوه گر آمده در چشمانش

نقش اندوه پی یک لبخند.

-

جغد بر کنگره ها می خواند.

لاشخورها ، سنگین ،

از هوا ، تک تک ، آیند فرود :
لاشه ای مانده به دشت

کنده منقار ر جا چشمانش ،

زیر پیشانی او

-

-

تیرگی می آید.

دشت میگیرد آرام .

قصه ی رنگی روز

می رود رو به تمام.

-

شاخه ها پژمرده است.

سنگ ها افسرده است.

رود می نالد.

جغد میخواند.

غم بیامیخته با رنگ غروب.

می تراود ز لبم قصه ی سرد :

دلم افسرده در این تنگ غروب.

-

-

* دلم پائیز میخواد ... نداریم ؟؟؟؟

* دلم بارون می خواد ! اونم انگاری نداریم ..

* دلم ی اسمون ستاره میخواد !!

* دلم ی ماه گرد .. که رگ هاش معلوم باشه .. ازونا میخواد ..

* دلــــــــم میخواد !! چی کار کنم ؟

* کی به دل ما نگاه میکنه ... تولد امام زمان ... به مادر و پدر عزیزشون .. و تمامی ... تبریک !!

* مهرنوش خانومی