ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

* این دل واسه وا دیگه دل نمیشه !

دهانـــ ـت را می بویند
مبادا که گفته باشی "دوســــــ ــت می دارم"
دلت را می بویـــ ـند
روزگار غریبـــ ـی ست نازنیـــــن!
و عشـــ ـق را
کنــــ ــار تیرک راه بند
تازیــــ ـــانه می زنند.
عشق را در پستــــ ــوی خانه نهان باید کرد
در این بن بست کج و پیچ ســـــ ــرما
آتـــ ـش را
بسوختـــ ـبار سرود و شعر
فروزان میــ ـدارند
به اندیشیــــ ـــدن
خطر مکن
آنکه بر در می کوبد شباهنــــ ـــگام
به کشتن چراغ آمـــ ـده است.
نور را در پستـــ ــــوی خانه نهان باید کرد.
آنانکـــ ــه قصابانند
بر گـــ ـذر گاه ها
با کنده و ســ ــاطوری خون آلود
روزگار غریبی ست نازنـــــ ــین!
و تــــــ ـبسم را بر لب ها جراحی می کنند
وترانه را
بر دهــ ـان.
شوق را در پستــــ ــوی خانه نهان باید کرد.
کباب قنــ ـــاری
بر اتش سوسن و یاس
روزگار غـــــ ــریبی ست نازنین!
ابلیس پیروز ست
سور عزای ما را بر سفـــ ـره نشسته است
خدا را در پستـــــــ ـوی خانه نهان باید کرد

* این قلب دیگه بازی کردن نداره که باهاش بازی میکنی !