هر صبح با طلوع خورشید , با عبور از کوچه پس کوچه های غربت , به امید رسیدن به تو گام بر می دارم . تنها به خاطر شنیدن صدایت , اما تو , تو حتی مرا از نگاهت محروم می سازی . ای همه امیدم , نگاهم کن که خود تو مرا اسیر خود ساخته ای , پس با نگاهی رهایم کن .