ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

زندگی مثل دو تا خط موازی نیست

میگن زندگی، تلخ و شیرین داره.
میگن زندگی،غم و شادی داره.
میگن زندگی،سختی و آسونی داره.
میگن زندگی،برد وباخت داره.
میگن زندگی،خوبی و بدی داره.
میگن زندگی،خنده و گریه داره.
میگن زندگی،اشک و لبخند داره.
میگن زندگی،هیچ  وقت و همیشه داره.
میگن زندگی،گاه و بی گاه داره
میگن زندگی،گناه و ثواب داره
میگن زندگی،قهرو آشتی داره
میگن زندگی،شوخی و جدی داره
میگن زندگی،بالا وپایین داره.
میگن زندگی،افتادن و بلند شدن داره.
میگن زندگی،امید و نا امیدی داره.  

هر چی نگاه کنیم می بینیم دو تا چیز متضاد با هم و در کنار هم جمع شدن و چیزی به نام زندگی رو ساختن.جوری که اگر یکیشون نباشه اون یکی هم بی اثر می شه.
برام سخت شد.چه جوری می تونیم بگیم سیاه و سفید با هم نمی مونن.چه جوری می شه گفت تضاد زندگی رو به هم میزنه.  


شنیدم،غم و شادی مثل دوتا دوستن.یکیشون که بره اون یکی میاد.حتی تضادها باعث می شن تعادل به وجود بیاد.پس همشون تو یه نقطه ای کنار هم قرار می گیرین.پس اینجوریام نیست که یکیشون شرق بره،یکیشون غرب.  


من فکر میکنم اگر یه کم و فقط یه کم چشمامونو باز کنیم می تونیم همه این تضاد
هارو به شباهت نزدیکشون کنیم.
میگن زندگی زوج و فرد داره.
دو تا فردشُِِ که کنار هم بذاریم،می شه یه زوج.
فکر کنم بشه اینجوریم گفت.تضادهای زندگی انقدرام غیر قابل انعطاف نیستن که مثل دو تا خط موازی باشن که هیچ وفت به هم نرسن.فقط بستگی به نگاه ما دارن.
حالا چی،بازم تضادها مانع زندگی کردن ما می شن،یا این خودمونیم که سنگ جلوی زندگی کردنمون می ندازیم!!!    


فقط یه چیز دیگه می مونه.چرا هر وقت می خوایم دست به انتخاب بزنیم،اول تضادهاش میاد جلو چشمامون.چرا اول شباهت ها یا چیزایی رو که میتونن به شباهت تبدیل شنُِ نمی بینیم؟  


*********