ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

جان ن ن !؟

 

یعنی ازین افتضاح ترم میشه ؟  

 

یکشنبه رفتم دانشگاه .. ساعت ۱۱.۳۰ کلاس صبحم تشکیل نمیشد ... اون موقع هم به خاطر شیوا رفتم دانشگاه که تنها نباشه .. اخه تارا خانوم دیگه نیست !  رفتم غذا گرفتم با شیوا بخوریم ... رفتیم تو چمنای روبروی دانشکده نشستیم ... دیدمش ... اول متوجه نشدم اونه ... داشتم با شیوا حرف میزدم و نگاهم اونطرف بود .. ! چند نفری بودن داشتن با هم صحبت می کردن ...  برگشت با دوستش صحبت کنه که منو دید ... من هم تازه فهمیدم اوشونه ! نگاهم کرد !  من سرمو برگردوندم .. !  

 

 

 

 

سر کلاس من بی کار نشسته بودم ... شیوا گفت فامیلتون اون ته نشسته ! (اقای جلالی راد رو میگن فامیل بنده س ) اهمیت ندادم ولی سعی کردم جوری بشینم منو نبینه ... داشت حضور غیاب میکرد ... که من برگشتم نگاه کردم ... چشم تو چشم ! قلبم لرزید  سرمو انداختم پائین ! هی ! زهرا و نسیبه رو دیدیم .. کلی ذوقشونو کردم ... ایلین و دیدم ... کلی بغل و ماچ اینا ... رفتیم سلف ... گفتیم و خندیدم ... رفتیم واسه کلاس حقوق ... وایییییییییی ! رفتیم جا گرفتیم و رفتیم اب بخوریم ... وقتی برگشتیم  پشت من نشسته بود !!!!! نسی هم گفت من ناراحت اینجا نشستیم ... پاشدیم رفتیم ته کلاس ... هر چند بازم نزدیک هم بودیم ! اوف !  

 

کلاس زود تموم شد ... ندیدمش کی رفت .. داشتم با یکی از خانومای مسن کلاس صحبت میکردم ... که دیگه ندیدمش ... با باس بر میگشتم ... صبر کردم شیوا تنها نباشه ... نشستیم جلو در ... ناراحت بودم ... اخرین کلاسی بود که با هم داشتیم ... تموم شده بود و ندیده بودمش  فائزه زنگ زد که کجائی ... اومدو کلی صحبت کردیم ... جریانو براش گفته بودم ... مشتاق بود ببینتش !!!!!!!!! همش بهم می گفت نوشی از تو بعیده ... تو واقعا خودتی ؟  اینجوری بود نه اینجوری  دوست شیوا اومد و پاشدیم بریم ... نمدونم چرا منتظرش بودم ... اما وقتی خواستیم بریم ... دیگه منتظر نبودم ... واییییی داشتیم از پله ها می رفیتم پائین که از ته دیدمش  هل شده بودم ... به فائزه نشونش دادم ... وقتی از کنار هم رد میشدیم ... نگاهم میکرد ... تنها نبود .. عین ما زیاد بودن ... اما همه ساکت بودن ... رد شدیم ... اونا هنوز نرفته بودن که فائزه گفت خاک تو سرت تو از اون خوشت اومده .؟ دیوانه و غیره ... باورم نمیشه ... فاوزه دستش خورد کلاسورم افتاد ... شیوا گفت داره نگاتون میکنه !  وای ی ی ی بدم میااااااد از خودم ... برگشته بهم میگه بیا ۱۰۰ خوشکلتر از اینو بهت نشون میدم ... گفتم من همینو میخوام  بعدشم فهمیدم اشتباهی پشتی شو دیده ...  بعدشم گفت نه اون خوب بود ... اشکال نداره /..  اما خیلی ناراحت بودم ... سر درد شدید گرفتم که ای خدا ... این برنامه چیه ! الان اون فکر میکنه سینه سوختشم و اینا ...  

 

بعد از کلی فکر و افسردگی ... فهمیدم که اون تنها از من خوشش میاد و این دلیل نمیشه من با خودم اینجوری کنم ... خوشش میاد که بیاد جهنم  هیچ مهم نیست ... 

چرا خودمو ناراحت کنم ؟ اصلا مهم نیست ... خدا کمک میکنه و هیچ اتفاقی و مشکلی تو یونی واسم پیش نمیاد ... اما ی ۴ شنبه مونده که از قبلها قول داده بودم به شیوا که کنفرانس داره پیشش باشم ... متاسفانه اوشون هم سر کلاس ! ولی هیچ مهم نیست !   

 

نسی میگفت گفتن که دوست دختری داره که خیلی دوسش داره ... فائیزه میگفت شایدم الکیه ... اما من میگم پسری با این وجنات مگه میشه نداشته باشه ... درسته تو یونی با دخترا صحبت نمیکنه ... و ... اما این دلیل نمیشه نداشته باشه ... من شک دارم ... و مطمئنم کسی رو داره ... 

 

دیگه هم مهم نیست ! 

 

نوشی جان امتحانات نزدیکه .. خبرت بشین درس بخون مادر ... 

نظرات 23 + ارسال نظر
الهه ... دوشنبه 9 دی 1387 ساعت 17:14 http://ela7.blogfa.com/

بزرگی یعنی اینکه خانومی شده واسه خودت ...
و حواست باشه ... و خودتو اینجوری اذیت نکن ...
می دونم خودت حواست هست دوست جونم...
بوس!

tarik raoufi دوشنبه 9 دی 1387 ساعت 17:18 http://tameshki.blogsky.com

سلام من میخواهم با شما دوست شوم .......من در نروژ زندگی می کنم.........میخوام با هات حرف ببزنم..............به من ایمل کن

مترسک دوشنبه 9 دی 1387 ساعت 18:03

در مورد خدا:
اون داره لحظه به لحظه با سرعت نور بهت جواب میده
تو نمیشنوی
در مورد غزه:
هر که در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش می دهند
اون خدایی که اونا تو دلشون حس میکنن بهشون آرامشی میده که اسراییل در مقابلشون چیزی نیست که بخواد این آرامش رو ازشون بگیره
اونا خدا رو دارن
در مورد پستی اسراییل:
حیف شگ که بخوای پستی اسراییل رو باهاش مقایسه کنی

تا بعد
در پناه خودخودخودخودخودخود خدا

ثریا دوشنبه 9 دی 1387 ساعت 18:17

سلام . خوبی؟ اگه من سرم شلوغ باشه و نیام توام نمیای نه؟ با دانشگاه چی می کنی؟ من امتحانام یک بهمن شروع میشه . مال تو چی؟ راستی بعد محرم و صفر مراسم نامزدیمه . به عشقم رسیدم خیلی خوشحالم . برامون دعا کن . بوس بوس

حمید رضا دوشنبه 9 دی 1387 ساعت 18:17 http://www.freefoxs.blogsky.com

برای دانلود آهنگها و مطالب زیبای استاد محسن چاووشی به این وبلاگ اتصال حاصل یابید.........

نازلی دوشنبه 9 دی 1387 ساعت 18:20 http://darentezarmojeze.blogsky.com/

مهرنوش جان عزیز دلم تو واقعا عاشق شدی. راستی من آدرس ایمیلم رو گذاشتم هر وقت که دوست داشتی برام میل برن اگه توی وبلاگ سختته.
این چیزهایی که میگی خیلی قشنگ و در عین حال خیلی ترسناکه من نگران درست هستم و اینکه اگه یه روزی یه خبری راجع به اون بدن و تو دیگه داغون بشی البته از خدا میخوام که هرگز این اتفاق برات نیافته و هنیچوقت دچار مشکل نشی.
بازم میگم عزیزم هر زمانی که دلت گرفت میتونی با من درددل کنی. منم خواهر ندارم و خوشحال میشم که خواهر کوچکی داشته باشم.
مواظب خودت باش.

مبین.م دوشنبه 9 دی 1387 ساعت 18:28 http://black-mobin.blogfa.com

سلام
مرسی که راهنمائی میکنی؟!!راستی به متن بالا نتونستم کامنت بدم.نمیدونم چرا!لینک شدی متقابلا

فرزانه سه‌شنبه 10 دی 1387 ساعت 10:16 http://jojo.blogfa.com

اس مسای قشنگی بود
ایشالا امتحاناتت رو به خوبی بگذرونی

یکتا سه‌شنبه 10 دی 1387 ساعت 10:30 http://32000.ذمخلبش.زخئ

سلام مهرنوش خانومی
خوبی؟
بیچاره این بچه هایی که تو غزه زندگی می کنن
راستی مهرنوش جون بیا پیشم اگرم حاضر به تبادل لینک بودی خبرم کن

ادرستو نزاشتی عزیز مممممم :*

ممنونم :*

هستی سه‌شنبه 10 دی 1387 ساعت 15:56 http://deltangimozmen.persianblog.ir

سلام مهرنوش خانمی گلم
دیگه داشتم ازت ناامید میشدم
وقتی اسم قشنگتو دیدم خیلی خوشحال شدم
دوست دارم
واسم دعا کن

قاصدک سه‌شنبه 10 دی 1387 ساعت 18:53 http://ghaasedakam.blogfa.com/

آییییییییییییییییییییییییی ای وبلاگ نویسان بدانید و اگاه باشید که این می نوشی ما عاشق شده است

زود زود زود بیا قضیه رو واسه من روشن کن ببینم

نوشی خواهش می کنم بیا به من هم بگو که امتحانا نزدیک است خیلی نزدیک خودم که هرچی به خودم می گم تو گوشم نمی ره که نمی ره

بعدش خیلی بی معرفتی خیلی خیلی حالا که عاشق شدی باید خودت رو برای ما بگیری واقعا که باید من رو فراموش کنی
نه من باید یه روز پشم بیام یونی تون این اقا رو ببینم
ولی خیلی بی معرفتی
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

سامان چهارشنبه 11 دی 1387 ساعت 01:17 http://jimidays.blog.co.uk

مهرنوش جونم چرا کامنتو بستی؟
اینو ببین حتمنی:

http://northland.blogfa.com/post-79.aspx

ثریا چهارشنبه 11 دی 1387 ساعت 10:06

سلام گلم . خوبی ؟ مرسی که اومدی . من الان ترم ۵ رو تموم کردم و یه ترم دیگه درس نظری دارم .
توی رشته ی ما ترم ۷ و ۸دو ترم کار آموزی هستند که عرصه نام داره و همش کار تو بیمارستانه . سال آخر رو انتقالی می گیرم و تابعد اون دو ترم نامزد هستیم بعدشم لی لی لی لی ....
امیدوارم لحظات خوب و قشنگی داشته باشی و به آرزوهات برسی .

نوشین چهارشنبه 11 دی 1387 ساعت 10:58 http://www.nooshita20.blogfa.com

سلام...
اشکالی نداره.من می دونم دانشجویان عزیز سرشون شلوغه
راستی الهییییییی شما هم...؟!!!
سعی کن زیاد سخت نگیری البته می دونم اینطور مواقع آدم با درساش مشکل پیدا می کنه
خلاصه امیدوارم خوش باشی
تا بعد...

Romina چهارشنبه 11 دی 1387 ساعت 11:56 http://black-love.blogsky.com

سلام . وب لاگ خیلی قشنگی داری. من تازه وبلاگ زدم اگر خواستی بیا خیلی خوشحال میشم.
البته نظر یادت نره
بازم میگم وبلاگت زیباست.
javascript:void(0);javascript:void(0);

کیانوش چهارشنبه 11 دی 1387 ساعت 12:06 http://www.suniran.blogfa.com

سلام

خوبی؟

این روزا هم خیلی بی وفا شدی هم کاملا فرق کردی

بی وفایی چون به بقیه بلاگی ها سر میزنی و منو فراموش کردی


امدم که کریسمس رو تبریک بگم امیدوارم سال میلادی خوبی داشته باشی

۲۲ دی یه گرد همایی تو وبلاگم هست تو هم دعوتی اگه بیای خوشحال میشم البته بعید میدونم بیای چون این نوشی دیگه اون نوشی سابق نیس

راستی امتحانا داره شروع میشه حواست جمع باشه خدای نکرده مشروط نشی

مواظب خودت باش

فعلا

کیانوش چهارشنبه 11 دی 1387 ساعت 12:11 http://www.suniran.blogfa.com

تا که بودیم نبودیم کسی.........کشت ما را غم بی همنفسی.........تا که رفتیم همه یار شدند.........خفته ایم و همه بیدار شدند......قدر آیینه بدانید چو هست........نه در آن وقت که اقبال شکست

کژال پنج‌شنبه 12 دی 1387 ساعت 13:02 http://ketabi.blogsky.com/

سلام دوستکم.
ظلم غزه من را هم غمگین کرد..
ولی چه میشه کرد؟

مهدی پنج‌شنبه 12 دی 1387 ساعت 13:53 http://www.ketab-zendegi.blogfa.com

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ

با آب طلا ، نام حسین قاب کنید
با نام حسین ، یـادی از آب کنیـد
خواهید که سربلند و جاوید شوید
تا آخـر عمـر تکیـه به اربـاب کنیـد

سلام دوست عزیز ! شهادت سرور و سالار شهیدان را تسلیت میگم !
کتاب زندگی را این بار برای حسین (ع) نوشتم !!
التماس دعا !
یا علی !

:: My View :: جمعه 13 دی 1387 ساعت 05:51 http://5aber.mihanblog.com

اس ام اس اولی رو بیشتر پایه م !

ارنستو جمعه 13 دی 1387 ساعت 10:32 http://WWW.BARZAKHIHA007.BLOGFA.COM

سلام ممممممممممممممممممممم
مهرنوش خانومییییییییییییییییییییییییی
این مدت که نبودم نبودنم رو به پای بیوفایی نزار که نتونستم که بیام
اما...........................................
انگار این مدتی که در صحنه نبودم اتفاقایی افتاده. بهههههههههههه مبارکا باشه. قلبی لرزیده . دلی از دوستی اکنده شده.
چرا واقعن چرا ما خودمون رو به خاطر عاشق شدن سرزنش میکنیم.
چه لزومی داره که اونی که ما عاشقشیم به چشم همه زیبا بیاد؟
و در پایان یک سخن از یک بزرگ

۰۰۰۰(من نمیگویم که با نخستین نگاه عاشق نشوید اما میگویم برای دومین بار هم نگاه کنید)))

لب تشنه ام از سپــــــــــــــــــــیده آبم بدهید،××
جامی ز زلـــــــــــــــــــال آفتابم بدهیـــــــــــــد،××
من پرسش سوزان حسیـــــــــــــــــــنم یاران،××
با خنجـــــــــــــر عشق جوابم بدهیــــــــــــــــد××

`•.¸(¨`•.*.¸ .*´•´¨) * . * . * . * ...*.
[گل][گل][گل][گل][گل]

سپیده جمعه 13 دی 1387 ساعت 11:48 http://sepidehdam208.blogfa.com

سلام...........
دوست عزیز ایام محرم را تسلیت می گویم
وبلاگم را اپ کردم منتظر حضور پر مهرت هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد