ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

روز هایی که معلوم نشد که گذشت

 

در اوج ِ بی کسی هایم ، فریاد زدم ، دستی به سویم دراز شد .. رفتـــم ! رسم زندگی را نشانم دادند ، دلدادگی ، وفا ، غربت ُ معنای عمیق ِ تنهائی ، با قلبی پُر از عشق آمده م !! قلبی که جایش گذاشتم و آمدم ..  

 

اونقدر حال ُ هوام متفاوت ِ که یک هفته س اومدم .. اما دلم نمیخواست پای کامی بشینم : ) هرگز دوست نداشتم ازین حال ُ هوا بیام بیرون .. ای کاش ، تــمــــــــــام ِ این ای کاش هام به واقعیت تبدیل میشد .. با آدمهای خوبی آشنا شدم که عشق ُ محبتشون مثال زدنی بود ، بی ریا ُ خوب !!! به همین سادگی .. : ) یکی از راه های زندگیمو پیدا کردم .. و براش تلاش میکنم .. و ممنونم که این سفـــر این راه رو برام باز کرد .. که یکی از همون ای کاش کا مربوط میشه به همین راه ! از سفر هیچی نمی گم .. بماند در قلبی که می تپد .. !! : )