ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
امروز از صب اومدم درس بخونم ..
دیدم دلم چای میخواد رفتم ی دوساعتی با مادری حرف زدیم ..
اومدم نشستم پاش ...
سوال پیش اومد زنگ زدم گندمی ی 3 ساعتی حرفیدیم بعدش ،
دیدم چقد اتاقم ریخت و پاشه ... پاشدم جمع کردم
گفتم بشینم پاش ، تو آینه خودمو دیدم ... چندشم شد !!
چقد هپَلی ... ایش .. گفتم برم حمام .. خلاصه 8 شب شد ُ
بابا گفت مهمون داریم 3 صفحه خوندم .. دیدم حالیم نمیشه
بساطمو همونجوری ول کردم نشستم پای تل به خواهری بگم خرید کنه ...
بعدشم درو دیوار و تماشا کردم و فک کردم تا مهمونا اومدن !
پیوست -: از جیگری هام واسه خوش امد گوئی ممنونم ...
پیوست پریم -: تُف به این دانشگاه با این برنامه ریزی ِ ترم ِ جدیدشون !
نوشی اساسا" خسته نباشی شما
انقدر سخت و محکم درس می خونی نگرانتمااااا
گاهی پیش میاد !
یهو به خودت میای می بینی هر کاری انجام دادی الا اون کاری که می خواستی انجام بدی :دی
سلام نوشی گلم
اشکال نداره پیش میاد...
در ضمن فرداش هم روز خداست