ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

تف به این زندگی

از وقتی راه افتادم ضد حال بود .. 

تنهائی رو بیشتر از همیشه حس میکنم .. 

خیلـــــــــــــــــــــــــی تنهام ... بی نهایت .. 

هیچ وقت باورم نمیشد به این روزا برسم .. 

واسه خودم پرسه میزنم .. 

از قرار ِ معلوم قرار ِ ی تصمیم های دیگه تو زندگی بگیرم .. 

برگ ِ زندگی ِ من قرار ِ ی جور دیگه ورق بخوره .. 

اونم به دست ِ خودم .. 

شاید خدا خواسته و تمام ِ اینا نشونه س .. 

نمیدونم ولی هر چی که هست .. تلاشم و میکنم .. 

امیدوارم هم من هم گندم بتونیم از پسش بر بیایم .. 

حالا دیگه باید شروع کنیم .. ! 

روز خوبی نبود .. گند ترین روز ِ زندگیم امروز بود  

بازم مثل همیشه مامان مچ و گرفت و وا کرد .. 

بابا هم فهمیده بود داغونم اما مامان به اصل ماجرا به تنهائی پی برد ! 

کاش روزی که امروز یادم میاد .. بگم درسته توی روز ِ خودش خیلی اذیت شدم و عر عر گریه کردم اما خدا رو شکر .. خیلی روز خوبی بود باعث شد سرنوشتم و درست رقم بزنم ... ! 

خدایا کمک کن ... واقعا تحمل ندارم .. ولی میتونم .. 

میدونم که میتونم ! و میدونم که تو هستی و کمک میکنی .. ! 

بازم صبوری و سکوت ... به روی چشم !

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 23 آبان 1390 ساعت 01:59

... ولی میتونم ..

میدونم که میتونم ! و میدونم که تو هستی و کمک میکنی .. !

بازم صبوری و سکوت ... به روی چشم !

-----
یه روز خوب میاد ...

سوفی سه‌شنبه 24 آبان 1390 ساعت 22:17

امان از سکوت و صبوری ... متنفرم از هر دوش نوشی .. متنفر

born سه‌شنبه 24 آبان 1390 ساعت 23:03 http://shahabbaraan.blogfa.com/

...

[ بدون نام ] چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 00:45

نوشی؟؟
تف به این زندگییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

شیرین چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 00:47 http://www.fidodido.blogfa.com

بی نام و نشون نظر دادم نمی دونم چرا!
تو چرا دختر...

varya چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 21:17 http://varya.mihanblog.com


با سلام
بعد مدتها صفحه اول وبت رو خوندم بگو یک کلمه حالی شدی چی به چیه !نه نشدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد