ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

بازم اولین .. !

چهار شنبه 31/3/91


رفتیم بیرون .. هویزه .. !

با خواهری و اینا ..

اولش ی جوری بود ... رفتم نماز و برگشتم .. وقتی بهت گفتم

خیلی زود تغییر کردی .. همش به این فکر میکردم ک ِ چطور ممکنه ی ِ نفر انقدر زود تغییر حالت بده

حس کردم شاید خودتم اذیت میشی و میخوای .. !

همین بود تو خودتم میخواستی ک ِ راحتتر باشی .. ! تعارف و بذاری کنار و ...

سر شام کلی خندیدم از دستت !

خیلی خوب بود :دی 

وقتی هم ک ِ رفتیم واسه قدم زدن ..

ی شب ِ نمناک بود و خیلی قشنگ !

دوسش داشتم .. حرفای جدی جدی ..

نظرت در مورد ِ من ..

باهوشی .. درکت بالاست .. شعور ِ بالائی داری و .... !!

خب من خیلی ممنونم بابت این نظرت .. 

و در مورد خواستگارات :))))))

و خواستگارای من و ...

خودت ! 

اولین بود و عالی ترین .. !

الانم ک ِ گفتی توی راه ِ مشهدی ..

وسطای هفته گفتی یهو دیدی زنگ زدم گفتم مشهدم .. منم گفتم این هفته حتما میری 

و الان مسیج زدی اگه گفتی کجام ؟ 

و من بعد از اولین حدسم ... بهت گفتم تو راه ِ مشهدی نکنه ؟
:)) و بودی .. !

بهت خوش بگذره .. 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد