ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

بی راهه

نمیدانم این روزها ک ِ میگُذرد کجایش باران دارد ک ِ من خیس ِ بارانم ، نمیدانم کجایش درد دارد ک ِ من درکش را ندارم هیچ ، گلوگیری نهان دارم از باران های این روز هایم خیس تر ، اما بی آبی آسمان ِ چشم هایم را گرفته ست ، نمیدانم ، کجای این  جاده ی بی انتها را به بی راهه میروم ک ِ گلویم میگیرد ، باران به شوق می آید ، آسمان بغض میکند ، نمیدانم . آینه ها هم بی رحم شده ند ، بانوئی سرد و بی روح ، گیسوانی سفید ، گلوئی و چشمی متورم ، نمیدانم ، هر چه هست بانو میداند و باز هم به روی خودش نمی آورد که باز هم به بی راهه زده ست !




نظرات 3 + ارسال نظر
س شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 00:15 http://guilty.blogsky.com

بعضی موقع ها باید گذشت.

لبخند یکشنبه 5 شهریور 1391 ساعت 19:32 http://labkhandam.blogsky.com/

امیدوارم زود از این بی راهه خودت و نجات بدی بانو

رئا دوشنبه 6 شهریور 1391 ساعت 01:02 http://nocturnes.blogsky.com

که من خیس بارانم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد