ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

نگاه های تلخ

تلاشم را میکنم فراموشم شود ، تمام ِ بغض های این چند روز را ، تمام ِ نگاه های معنادار را ، تمام طعنه های مسخره را ، تمام طعم ِ تلخ ِ حرفها را ، باید فراموشم شود ، باید برایت می گفتم و اشک میریختم تا ارام شوم ، تمامش را گفتم و بی صدا ریختمشان ، حال ارامم ، میگذرد ، تو هستی و به تو ایمان دارم ، که همراهم ، کنارم ، می آئی ، می فهمی ، و من از فهمیدنت ممنونم ، و این برایم کافیست که تو میبینی و میفهمی حتی اگر نگویم ، 


× چند روزی نت نداشتم ! 


نظرات 2 + ارسال نظر
ابر بهار یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 02:21

خوبه عزیزم

در ضمن من سعی کردم کامنت بذارم تو اون پستی که اومده بودی از سفر اما نشد ..

افسانه یکشنبه 2 مهر 1391 ساعت 20:27 http://gtale.blogsky.com/

سلام بانوی خوبم

مـن وتـو هر دو سوخــته یک آتــشیم ایـنک چه فـرق می کـند کـه مـن دخـتر پاییـزم و تـو ..... ازنـسل بـــاران

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد