ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

خانه ی بنفش م

در خانه م قدم گذاشتم ، خانه ی فردایم ، حس ِ خوبی بود ، وقتی همه چیز را در چشمانم چیدم و شد خانه ی من ، خانه ی روز های نمیدانم خوب یا بد .. اما امیدم و تمام ِ تلاشم برای خوب بودنش است ، اگر مداد رنگی ش را به دستم دهند ، بیشتر دوستش خواهم داشت ، اتاق ِ بنفشم را میخوهم به خانه ی بنفشم کنم ، میخواهم مدادی به دست بگیرم ُ تمامش را انطور که میخواهم رنگ کنم ، رنگی از ارامش ، زیبای خفته م فردا می آید ، دلم برایش تنگ ست ، حتی برای سوغاتی ها هم ، نمیدانم ، یک کاری باید می کردم ک ِ نکردم و نمیدانم چیست ، ... !


× گره ی لب هایت مست میکنند نه فقط چشمانم را بلکم تمام ِ وجـــــودم را .. 


نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 8 مهر 1391 ساعت 12:14

ای بی حیا

میر دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت 11:24

سلام دوست عزیز
وبلاگ بی نظیری دارید
اگر مایل به تبادل لینک هستید لطفاً ما را با ادرس زیر لینک کنید
WWW.CHAHKOR.IR
با نام سرای دلیران
باتشکرفراوان

ابر بهار سه‌شنبه 11 مهر 1391 ساعت 22:10

خوشبخت و شاد باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد