ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

آشنای آشنا

این خوب ست که بدانی کسی آشنا ، آشنای آشنا نوشته هایت را میخواند ، حال ِ تورا میداند ، اما به رویت نمی اورد ، این حال ِ خوبی ست که بانو امشب گرفتارش شده ست ، از حقیقی ، حقیقی تر شده م .. با نبودن بابایی ، هر لحظه هر کار که میکنم یادش میکنم ، دوری از او چندین برابر سخت تر از دوری از زیبای خفته ست ، شاید دلیلش سفرهای زیاد ِ زیبای خفته باشد که به ان عادت کردیم ، نمیدانم .. اما امیدوارم هر دو هر جا که هستند شاد باشد .. امروز که صدایش را شنیدم .. انچنان سرخوش و پر از انرژی بود که ارزو کردم کاش پدری همیشه اینچنین بماند !


× تو ی ِ تپلی ِ کنجکاو ِ دوست داشتنی ِ بی شرفی :D بعـــــله !


نظرات 2 + ارسال نظر
شیرین دوشنبه 17 مهر 1391 ساعت 02:27 http://http:/fidodido.blogfa.com


لبخند سه‌شنبه 18 مهر 1391 ساعت 18:13 http://labkhandam.blogsky.com/

حالا چرا بی شرف؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد