ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

حرف میزنیـــــــــــــم D:

این همه تغییرات و فرار و این حرفا واسه این بود ک ِ حرف بزنم ،، از تموم این روزایی ک ِ داره میگذره بگم ،، اصلنم باورم نمیشه ک ِ ینی چرا خیلی هم باورم میشه از همون روزای اول دیده بودم ولی ترجیح دادم کنار بیام و به خاطر ِ همسری گذشت کنم ! حالام هی پیش میاد و مجبورم گذشت کنم ! خودم خواستم و لعنت بر خودم باد ،، بعضی وقتا میگم ارزششو داره چون خرگوشی رو دوست دارم و آدم با شخصیتی ِ و اصلنم مثه خونواده ش نیست ولی خُب باید بگذرونیم دیگه ، حالام تموم هزارو خورده ای پستمو پاک کردم و از نو شروع کردم ، چون دیگه دنیای مجردیم با این دنیام فرقایی کرده ،، خیلی وقت بود پُر حرفی نکرده بودم ولی میخوام بازم شروع کنم و حرف بزنم و برای خودم باشم !


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد