ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

ی فنجون قهوه با طعم ِ تمشک

و آغاز ، همان تپش ِ قلب ِ توست ..

خواهر شوهر

امروز تو استخر ی ِ تصمیم ِ دست ِ جمعی گرفتیم اونم این بود که خواهر شوهرامونو بیاریم و رویا جون با ی ِ مرگ ِ دست ِ جمعی همشونو غرق کنه ! خدا خیرش بده واقعن ،، وقتی این بحث ِ شیرین پیش اومد درد ِ دل ِ همه وا شد ، همشون از خواهر شوهراشون ناله میکردن ! خُب خیلی هم خوشحالم که داداش ندارم و خواهر شوهر نمیشم و حتی عمه D: ، والاع آدم باعد از جونش سیر بشه ک ِ خواهر شوهر بشه ،، هی میگن دوره زمونه عوض شده و این حرفا ولی خُب من که هیچ فرقی نمیبینم ، البته کِرم ریختنا مدرن تر شده و امروزی تر گند میزنن به هیکل عروس خانوم ! 


نظرات 2 + ارسال نظر
ملودی پنج‌شنبه 9 خرداد 1392 ساعت 16:41

هی وااااااااااای من خواهر شوهرماااااااااا نوشی :|
تازه اگه بدونی چه خواهر شوهر مظلومیم و چه عمه مهربونی نظرت عوض می شد:دی

ساده .. :دی

خب خواهر شوهر من نشدی که هی ماچت کنم !
اگه خوهر شوهر من میشدی قضیه فرق میکرد :دی

راحیل جمعه 17 خرداد 1392 ساعت 23:31 http://zendegi-baeshgh.blogfa.com/

فکر کنم من تنها کسی باشم که خواهر شوهراش رو اندازه ی همه دنیا دوست داره. بس که خوب و مهربونند اینقدری که من با خواهر شوهرام راحتم و باهاشون درد دل میکنم با خواهرام راحت نیستم
ولی خودم خواهر شوهر خوبی نیستم

خوش به حالت والاععععع

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد